محل تبلیغات شما

شعر حیف از آن جوانی ام

بازی این چرخ و فلک، دهر و زمان پرکلک،

ازمن ستاند بال و پرک،حیف از آن جوانی ام

رفت به باد غرور من، گشته فنا سُرور من

شرم از این حضور من،حیف از آن جوانی ام

از سر عقل عبـور من، بی گَزَک آن مرور من

هَتک به این شعور من،حیف از آن جوانی ام

نیست دگر تاب و توان، بسته شده قفل زبان

تا بی کِی مُهر بر این دهان،حیف از آن جوانی ام

بسته دو دست و بال من‌، وااسفا به حال کن

کو دگر قیل و قال من، حیف از آن جوانی ام

نیست مجال صحبتم، از عملم به حیرتم

از روی دل به خجلتم‌، حیف از آن جوانی ام

بند زدم به پای خویش،نه راه پس نه راه پیش

از همه سو به مات و کیش، حیف از آن جوانی ام

مال ندارد ارزشی، از چه تو سخت به کوششی؟

از غم و درد به جوششی‌، حیف از آن جوانی ام

کُن تو رها این معرکه، آزاد شو از مَهلَکه

از دل برآر آن نعره که: حیف از آن جوانی ام

نه منّتی، نه ذلّتی نه خفّتی، نه حکمتی‌

از حق بخواه تو عزّتی، حیف از آن جوانی ام

ابوالفضل سرلک متخلص به استوار

 

شعر ای شیعیان جامانده ام

شعر حیف از آن جوانی ام

شعر عزای امام حسین (ع)

جوانی ,حیف ,تو ,من، ,راه ,بال ,آن جوانی ,از آن ,حیف از ,من،حیف از ,شعر حیف

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

انتخابات