محل تبلیغات شما

بخواندم این از آن پیر همِدان

که شعر او نشیند بر دل و جان

دلم در هجر جانانی بسوزد

گریبان تا به دامانی بسوزد»

به یاد آمد غم عشق جوانی

که هی افسوس از این نامهربانی

غم عشقش دم اوّل اثر کرد

منِ شوریده را آشفته سرکرد

ز عشق این عزیز رفته از دست

بشستم دست و دل از عالم پَست

چه سوز عاشقی دیدم به راهش

دل و جانم فدای روی ماهش

به راهش جان سپاردن آرزویم

نشاید دست از این رؤیا بشویم

نه سر دارم نه سامانی از این فکر

به هر خلوت کنم نامش به لب ذکر

نه راه دیدنش بر من هویدا

نه مرحم بهر من، بر قلب شیدا

نمی دانم کدامین ره بجویم

هوای او همه گل ها ببویم

خداوندا شبی او را به خوابم

نما مهر بر دل بی صبر و تابم

خوشا دیدار یار در خواب و رؤیا

خوشا آرامش این قلب رسوا

شعر ای شیعیان جامانده ام

شعر حیف از آن جوانی ام

شعر عزای امام حسین (ع)

دل ,خوشا ,رؤیا ,راهش ,غم ,عشق ,از این ,دل و ,بر دل ,یار در ,خوشا دیدار

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها