زمین و آسمان آتش فروزند
ز شرم از روی آقایم بسوزند
بسوزد سینه ام زین درد عظمی
به عاشوراست زمین م کبری
عجب شور و عجب غوغاست در این دم
که اشکها جاریست چون آب زمزم
همه عالم عزادار حسین است
دل شیعه ز غم در شور و شین است
به چشمان سیل اشک دارند ازین غم
که دل سوزد از این اندوه و ماتم
خداوندا دلم طاقت ندارد
از این ماتم ز چشمم خون ببارد
دل سنگ آب شود زین درد و اندوه
نه دریا طاقتش، نه صخره و کوه
کجای دل نَهَم این بار غم را
اسارت رفتن عترت مولی
به که گویم غم اصغر نوزاد؟
به که گویم غم عباس شیرزاد؟
به که گویم غم قاسم داماد؟
به که گویم غم اکبر ناشاد؟
به که گویم غم عبدالهش را؟
غم و سوز رقیّه کودکش را
چه خون دل بخورد زینب ز مردم
چه سیلیها بخورد بانو از آن قوم
چه سان سازش کنم با این مصیبت؟
که گفت هیهاتها آقا ز ذلّت
سلام الله علیک یابن پیمبر
بشو شافی ما در روز م
ابوالفضل سرلک، متخلّص به استوار
غم ,ز ,دل ,گویم ,آب ,شور ,که گویم ,گویم غم ,به که ,از این ,زین درد
درباره این سایت